یادداشت های یه آسمونی
نیستی که ببینی شب بی تو غم آلود است نیستی که ببینی برسرقرار پا به پای آن درخت چنار پیر شدم نیستی که ببینی ابرهای عاشق چشمم در نبود تو بارانی است نیستی که ببینی گلزار دلم مدتهاست که بیابان شده است و عطش ناک عشق توست نیستی که ببینی لعل لبانم بی تو پای آن درخت چنارعشق را به همراه خود به خوابگاه ابدی می برد ولی این را بدان شاخه گل رز تو هنوز در دلم سرخ است
نیستی که ببینی چگونه بی تو تنها در غروب دل نواز کوچه باغ عاشقی قدم می زنم
نوشته شده در چهارشنبه 87/4/12ساعت
1:17 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |